کد مطلب:2695 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:232

طبقات سی ام تا سی و سه
طبقه سی ام

1. حاج ملاهادی سبزواری. بعد از ملاصدرا مشهورترین حكمای الهی سه چهار قرن اخیر است. حاجی سبزواری در سال 1212 در سبزوار متولد شد. هفت ساله بود كه پدرش مرد. در ده سالگی برای تحصیل به مشهد مقدس رفت و ده سال اقامت كرد. شهرت حكمای اصفهان او را به اصفهان كشانید. در حدود هفت سال از محضر

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 525

ملااسماعیل دربكوشكی اصفهانی استفاده كرد و ضمناً در همان وقت دو سه سالی اواخر دوره حكیم نوری را درك كرد. سپس به مشهد مراجعت كرد و چند سالی در مشهد به تدریس پرداخت. آنگاه عازم بیت اللَّه شد. در مراجعت اجباراً دو سه سالی در كرمان اقامت كرد. در مدت اقامت كرمان برای این كه نفس خود را تربیت كند و ریاضت دهد، سعی كرد ناشناخته بماند و در همه مدت به كمك خادم مدرسه به خدمت طلاب قیام می كرد. بعد دختر همان خادم را به زنی گرفت و رهسپار سبزوار شد. قریب چهل سال بدون آنكه حتی یك نوبت از آن شهر خارج شود در آن شهر توقف كرد و به كار مطالعه و تحقیق و تدریس و تألیف و عبادت و ریاضت نفس و تربیت شاگردان پرداخت تا عمرش به پایان رسید.

از نظر تشكیل حوزه گرم فلسفی و جذب شاگرد از اطراف و اكناف و تربیت آنها و پراكندن آنها در بلاد مختلف، بعد از حكیم نوری كسی به پایه حكیم سبزواری نمی رسد. صیت شهرتش در همه ایران و قسمتهای خارج ایران پیچید. طالبان حكمت از هر سو به محضرش می شتافتند. شهر متروك سبزوار از پرتو وجود این حكیم عالیقدر قبله جویندگان حكمت الهی گشت و مركز یك حوزه علمی شد.

كنت گوبینو فیلسوف معروف فرانسوی كه نظر خاصش در فلسفه تاریخ معروف است، مقارن اوج شهرت حكیم سبزواری سه سال وزیر مختار فرانسه در ایران بوده و كتابی هم به نام سه سال در ایران منتشر كرده است. او می نویسد:

«شهرت و صیت او به قدری عالمگیر شده كه طلاب زیادی از ممالك هندوستان، تركیه و عربستان برای استفاده از محضر او به سبزوار رو آورده و در مدرسه او مشغول تحصیل هستند.» «1»

حكیم سبزواری فوق العاده خوش بیان و خوش تقریر بود؛ با شور و جذبه تدریس می كرد. او گذشته از مقامات علمی و حكمی، از ذوق عرفانی سرشاری برخوردار بود. بعلاوه، مردی با انضباط، اهل مراقبه، متعبد، متشرع و بالاخره سالك الی اللَّه بود. مجموع اینها سبب شده بود كه شاگردان او به او تا سرحد عشق ارادت بورزند. از نظر جاذبه استاد و شاگردی، حكیم سبزواری بی مانند است. بعضی از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 526

شاگردان او بعد از او با اینكه چهل سال از او فاصله گرفته بودند، باز هم هنگام یادآوری او به هیجان می آمدند و اشك می ریختند.

حكیم سبزواری به فارسی و به عربی شعر می سروده و در اشعارش به «اسرار» تخلص می كرده است. هر چند در هر دو قسمت، شعر دست پایین فراوان دارد اما در هر دو قسمت برخی اشعار دارد كه در اوج زیبایی و كمال و شور و حال است.

حكیم سبزواری در سال 1289 در یك حالت جذبه مانندی درگذشت. یكی از شاگردانش در تاریخ وفاتش چنین سروده است:

اسرار چو از جهان بدر شد از فرش به عرش ناله برشد

تاریخ وفاتش ار بجویی گویم: «كه نمرد، زنده تر شد»

شاگردان حاجی تا آنجا كه ما فعلًا اطلاع داریم عبارتند از:

ملاعبد الكریم خبوشانی (قوچانی) كه بر منظومه منطق حاشیه دارد.

میرزا حسین سبزواری مقیم تهران استاد ملامحمد هیدجی و میرزا علی اكبر یزدی مقیم قم «1» حاج میرزا حسین علوی سبزواری مقیم سبزوار كه در جامعیت و تحقیق در عصر خود بی نظیر شناخته می شد «2» حكیم عباس دارابی استاد معروف فلسفه در استان فارس «3» شیخ ابراهیم سبزواری استاد شیخ الرئیس قاجار «4» شیخ محمدابراهیم تهرانی كه با حكیم سبزواری مراسلات داشته و علامه تهرانی آنها را نزد شیخ محمدجواد جزایری دیده است «5» سید ابوالقاسم موسوی زنجانی «6» سید عبد الرحیم سبزواری «7»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 527

ملامحمد صباغ «1» شیخ محمدرضا بروغنی استاد آقا شیخ هادی بیرجندی «2» میرزا عبد الغفور دارابی «3» ملاغلامحسین شیخ الاسلام مشهدی استاد حاج فاضل خراسانی و آقابزرگ شهیدی مشهدی «4» میرزا محمد سروقدی استاد حاج فاضل خراسانی و آقابزرگ شهیدی مشهدی «5» شیخ علی فاضل تبّتی «6» میرزا آقا حكیم دارابی «7» میرزا محمد یزدی «8» حاج میرزا ابوطالب زنجانی «9» حاج ملااسماعیل عارف بجنوردی «10» شیخ عبد الحسین شیخ العراقین «11» میرزا محمد حكیم الهی «12» بزرگترین حسنه حكیم سبزواری، مرحوم حكیم ربانی، عارف كامل الهی، فقیه نامدار، آخوند ملاحسینقلی همدانی درجزینی قدس سره است. این مرد بزرگ و بزرگوار كه فرزند یك چوپان پاك سرشت بود برای ادامه تحصیل از همدان به تهران آمد. صیت شهرت و جاذبه معنویت حكیم سبزواری او را به سبزوار كشانید. مدتی- كه تاریخ و مقدارش را فعلًا نمی دانم- در حوزه آن حكیم شركت كرد. پس از آن به عتبات شتافت و برای تكمیل علوم منقول، جزء شاگردان استاد المتأخرین حاج شیخ مرتضی انصاری قرار گرفت.

در همان ایام توفیق تشرف حضور آقا سیدعلی شوشتری را یافت و در نزد آن عارف كامل مراحل سیر و سلوك را طی كرد و خود به مقامی از كمال و معرفت رسید كه كمتر نظیری برایش می توان جست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 528

اگر همه شاگردان حوزه حكیم سبزواری به حضور در حوزه او افتخار می كنند، حوزه حكیم به حضور چنین مردی مفتخر است.

حوزه تعلیم و تربیت مرحوم آخوند ملاحسینقلی بیشتر حوزه تربیت بود تا تعلیم، حوزه انسان سازی بود. از این حوزه مردان بزرگی برخاسته اند. از مطالعه مواضع متفرقه كتاب نقباء البشر می توان به وسعت دایره آن پی برد.

طبق آنچه از مدارك و اسناد منتشره درباره سید جمال الدین اسدآبادی معروف به «افغانی» به دست می آید «1»، سید در مدت اقامتش در نجف از محضر دو نفر بهره مند شده است: یكی شیخ انصاری و دیگر آخوند ملاحسینقلی. نظر به اینكه تصریح شده كه سید در نجف به تحصیل علوم عقلی اشتغال داشته- بعلاوه از آثارش كم و بیش پیداست- و هم تصریح شده كه سید از محضر این دو نفر استفاده كرده است، ظاهر این است كه سید علوم عقلی را نزد آخوند آموخته است. علیهذا سیدجمال با یك واسطه شاگرد حكیم سبزواری است.

سیدجمال طبق مدارك موجود، در مدت اقامت در نجف با مرحوم سیداحمد كربلایی تهرانی و مرحوم سیدسعید حبوبی از شاگردان آخوند همدانی كه به وارستگی و طی مراحل سیر و سلوك معروفند رفاقت و صمیمیت داشته است «2»، و این یكی دیگر از شگفتیهای زندگی این مرد خارق العاده است و بعد تازه ای به شخصیت او می دهد. تا كنون ندیده ایم كسی متوجه این نكته از زندگی او شده باشد.

2. آقا علی زنوزی، معروف به آقاعلی حكیم و آقاعلی مدرس. فرزند ملاعبد اللَّه زنوزی سابق الذكر و از اساتید كم نظیر دو قرن اخیر است. در سال 1234 در اصفهان (سه سال قبل از حركت پدرش از اصفهان به تهران) متولد شد. از پدر معقولًا و منقولًا استفاده كرده است. برای تكمیل علوم منقول به عتبات رفت و پس از مراجعت به تهران به اصفهان رفت و از محضر درس میرزا حسن نوری فرزند ملاعلی نوری بهره مند شد. از آنجا به قزوین رفت و از درس ملاآقای قزوینی استفاده كرد. بار دیگر به اصفهان رفت و مجدداً در خدمت میرزا حسن نوری به تكمیل تحصیلات پرداخت. آنگاه به تهران مراجعت كرد و سالها در مدرسه سپهسالار قدیم مدرس

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 529

رسمی بود «1» و در سال 1307 در تهران درگذشت.

3. آقامحمدرضا حكیم قمشه ای. او نیز از اعاظم حكما و اساطین عرفان قرون اخیر است. آقامحمدرضا- كه شاگردان و دوستانش نام او را به صورت مخفف «آمرضا» تلفظ می كردند- اهل قمشه (شهرضا) اصفهان است. در جوانی برای تحصیل به اصفهان مهاجرت كرد و از محضر میرزا حسن نوری «2» و ملامحمدجعفر لنگرودی «3» بهره مند شد. سالها در اصفهان عهده دار تدریس فنون حكمت بود. حدود ده سال پایان عمر خود را در تهران به سر برد و در حجره مدرسه صدر مسكن گزید و فضلا از محضر پرفیضش استفاده كردند. پرشورترین دوره زندگانی حكیم قمشه ای ده سال آخر است.

وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود؛ با خلوت و تنهایی مأنوس بود و از جمع تا حدودی گریزان. در جوانی ثروتمند بود؛ در خشكسالی 1288 تمام مایملك منقول و غیرمنقول خود را صرف نیازمندان كرد و تا پایان عمر درویشانه زیست.

حكیم قمشه ای در اوج شهرت آقاعلی حكیم مدرس زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آنكه مشرب اصلی اش صدرایی بود، كتب بوعلی را تدریس كرد و بازار میرزای جلوه را كه تخصصش در فلسفه بوعلی بود شكست، به طوری كه معروف شد: «جلوه از جلوه افتاد».

حكیم قمشه ای هرگز جامه روستایی را از تن دور نكرد و در زی و جامه علما درنیامد. مرحوم جهانگیرخان قشقایی كه سالها شاگرد او بوده است نقل كرده كه به شوق استفاده از محضر حكیم قمشه ای به تهران رفتم. همان شب اول، خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهای او علمایی نبود، به كرباس فروش های سده می مانست. حاجت خود را بدو گفتم. گفت: میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق (قدیم) تهران و در آنجا قهوه خانه ای بود كه درویشی آن را اداره می كرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم كه بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر می خواند. سپس به تحقیق

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 530

مطلب پرداخت. مرا آنچنان به وجد آورد كه از خود بی خود شدم، می خواستم دیوانه شوم. حكیم حالت مرا دریافت، گفت: آری، «قوت می بشكند ابریق را» «1» حكیم قمشه ای از ذوق شعری عالی برخوردار بود و به «صهبا» تخلص می كرده است. او در سال 1306 در كنج حجره مدرسه، در تنهایی و خلوت و سكوتی عارفانه از دنیا رفت. قضا را آن روز مصادف بود با فوت مفتی بزرگ شهر مرحوم حاج ملاعلی كنی و در شهر غوغایی برپا بود. دوستان و ارادتمندانش ساعتها پس از فوت او از درگذشتش آگاه شدند. آن گروه معدود، او را در سر قبر آقا به خاك سپردند «2» حكیم قمشه ای آنچنان مرد كه زیست و آنچنان زیست كه خود در بیتی از یك غزل سروده و آرزو كرده بود:

كاخ زرین به شهان خوش كه من دیوانه گوشه ای خواهم و ویرانه به عالم كم نیست «3»

حكیم قمشه ای شاگردان بسیاری تربیت كرد. آقا میرزا هاشم اشكوری، آقا میرزا حسن كرمانشاهی، آقا میرزا شهاب نیریزی، جهانگیرخان قشقایی، آخوند ملا محمد كاشی اصفهانی، میرزا علی اكبر یزدی مقیم قم، شیخ علی نوری مدرس مدرسه مروی معروف به شیخ علی شوارق، میرزا محمد باقر حكیم و مجتهد اصطهباناتی مقیم نجف و مقتول در مشروطیت و مدفون در اصطهبانات، حكیم صفای اصفهانی شاعر عارف معروف، شیخ عبد اللَّه رشتی ریاضی، شیخ حیدرخان نهاوندی قاجار، میرزا ابوالفضل كلانتر تهرانی، میرزا سید حسین رضوی قمی، شیخ محمود بروجردی، میرزا محمود قمی از آن جمله اند «4» 4. میرزا ابوالحسن جلوه، از مشاهیر اساتید و مدرسین این طبقه است. سالهای

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 531

متمادی تدریس كرده و شاگردان بسیاری تربیت كرده است. مرحوم جلوه در سال 1238 متولد شده و در سال 1314 درگذشته است. مرحوم جلوه بیشتر طرفدار بوعلی بوده و به فلسفه ملاصدرا اعتقاد چندانی نداشته است. وی اهل اصفهان است و به تهران مهاجرت كرده است. جلوه شاگرد میرزا حسن نوری و میرزا حسن چینی از شاگردان ملاعلی نوری است. گویند جلوه ابتدا كه به تهران آمد، به قصد رفتن به سبزوار و استفاده از محضر حاجی سبزواری (كه نیم طبقه بر او مقدم است) بود ولی منصرف شد و در تهران رحل اقامت افكند. جلوه و حكیم قمشه ای و آقاعلی مدرس سه مدرس نامداری بودند كه حوزه تهران در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم بر محور وجود آنها می گردید، ولی دو رقیب جلوه بر او از نظر علمی تقدم داشته اند. غالباً شاگردان آنها مانند افرادی كه در ذیل نام حكیم قمشه ای یاد كردیم مشتركند و شاگردان هر سه نفر بوده اند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 535 طبقه سی و دوم ..... ص : 535

طبقه سی و یكم

1. میرزا هاشم اشكوری رشتی. از اساتید مسلّم فلسفه و عرفان زمان خود بوده و شاگردان بسیاری از حوزه پر بركتش برخاسته اند. او یكی از اركانی است كه واسطه انتقال فلسفه و عرفان به طبقات بعدی است. شهرتش و امتیازش از هم طبقه هایش به تخصص در عرفان نظری است. مصباح الانس فنّاری را كه شرح مفتاح الغیب قونوی است حاشیه كرده و چاپ شده است؛ متأسفانه آنقدر بد چاپ شده كه یك جفت چشم بها می گیرد. حكیم اشكوری از شاگردان حكیم قمشه ای و آقاعلی مدرس و میرزای جلوه بوده است. وی در سال 1332 درگذشته است.

2. میرزا حسن كرمانشاهی. معاصر اشكوری و شاگرد سه استاد مسلّم فوق الذكر است. او نیز شاگردان بسیار تربیت كرده است و از اركان انتقال فلسفه به طبقات متأخرتر است. وی در سال 1336 درگذشته است.

3. میرزا شهاب الدین نیریزی شیرازی. شاگرد حكیم قمشه ای و میرزای جلوه بوده و در فقه و اصول نیز مهارت داشته است.

او نیز در عرفان نظری محیی الدینی ید طولا داشته است. حكیم نیریزی مدرسه صدر تهران را- كه قبلًا اقامتگاه استادش حكیم قمشه ای بود- محل اقامت قرار داد

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 532

و به كار تحقیق و تدریس و تربیت شاگرد پرداخت. رساله ای در «حقیقت وجود» نگاشته است. مرحوم آقاشیخ آقابزرگ تهرانی كه شرح حال وی را نگاشته، می گوید: نسخه ای از این رساله نزد من است «1» 4. میرزا عباس شیرازی دارابی، معروف به حكیم عباس. از اساتید مسلّم فلسفه در استان فارس است. شاگرد حكیم سبزواری بوده و قبلًا از او در ذیل نام حكیم سبزواری یاد كردیم. علامه تهرانی می نویسد: در معقول و منقول بارع بود. اسفار را به خط خود نوشته و از خود بر آن حواشی زده است. دعای كمیل و قصیده معروف میرفندرسكی را شرح كرده است. شیخ احمد شیرازی نجفی معروف به شانه ساز و میرزا ابراهیم نیریزی (كه هر دو از مدرسان حكمت در شیراز بوده اند) از شاگردان او بوده اند «2». علامه تهرانی می گوید تاریخ وفاتش را نمی دانم، ولی فرصت الدوله شیرازی در آثارالعجم وفات او را در سال 1300 نوشته است. قبرش در حافظیه شیراز است.

5. جهانگیرخان قشقایی. در بزرگی عشق تحصیل به سرش افتاد و دنبال علم را گرفت تا آنجا كه استاد مسلّم فلسفه در اصفهان گردید. مرحوم خان علاوه بر مقام علمی و فلسفی، در متانت و وقار و انضباط اخلاقی و تقوا نمونه بوده است. تا آخر عمر در همان لباس عادی اولی خود باقی بوده و فوق العاده مورد ارادت شاگردان و آشنایان بوده است. مرحوم خان شاگرد آقامحمدرضا قمشه ای بوده و احتمالًا در ابتدای تحصیل حوزه، درس میرزا عبد الجواد حكیم خراسانی مقیم اصفهان و ملا اسماعیل اصفهانی دربكوشكی را درك كرده است «3». جهانگیرخان در سال 1243 در دهاقان اصفهان متولد شده و در سال 1328 در اصفهان درگذشته است و قبرش در تخت فولاد اصفهان معروف است.

6. آخوند ملامحمد كاشی. مقیم اصفهان، معاصر جهانگیرخان و شاگرد آقامحمدرضا قمشه ای بوده است. در مدرسه صدر اصفهان می زیسته و تا پایان عمر مانند جهانگیرخان- با تجرد بسر برد. مردی مرتاض بوده و حالات عجیبه از او ظاهر می شده است. بسیاری از اكابر و از آن جمله مرجع بزرگ مرحوم آقای حاج

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 533

آقاحسین بروجردی «1» و مرحوم آقای حاج آقارحیم ارباب و گروهی دیگر از شاگردان اویند.

آخوند كاشی در سال 1332 در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد نزدیك قبر جهانگیرخان دفن شد.

7. آقا میرزا محمد باقر اصطهباناتی. وی نیز از شاگردان آقاعلی حكیم و حكیم قمشه ای و میرزای جلوه است. برای ادامه تحصیلات در علوم منقول به عتبات رفت.

گروهی در آنجا از آن جمله محقق بزرگ معاصر مرحوم حاج شیخ محمدحسین اصفهانی غروی و مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی از محضر او علوم عقلیه را استفاده كردند. مشارالیه در جریان مشروطیت در سال 1326 در اصطهبانات به قتل رسید «2» 8. میرزا علی اكبر حكمی یزدی قمی. از شاگردان سه استاد فوق الذكر و آقا میرزا حسین سبزواری مقیم تهران است «3» و شاید در نزد شخص اخیر ریاضیات آموخته است «4». اواخر عمر در قم مقیم بوده است. پس از ورود مجتهد بزرگ، مرحوم حاج شیخ عبد الكریم حائری به قم و تشكیل حوزه و اجتماع فضلا، گروهی و از آن جمله مرحوم آقای حاج سید محمدتقی خوانساری از مراجع تقلید عصر ما و آقای حاج سید احمد خوانساری یكی از مراجع تقلید معاصر، و استاد بزرگ این بنده آیت اللَّه خمینی (مدظله) از محضر معظم له استفاده كرده اند. ظاهراً در حدود سال 1345 درگذشته است.

9. حاج شیخ عبد النبی نوری. جامع المعقول والمنقول بوده است. در منقول شاگرد مرحوم میرزای شیرازی بزرگ و در معقول شاگرد آقاعلی مدرس و احتمالًا شاگرد قمشه ای و جلوه بوده است. وی در سال 1344 درگذشته و در جوار حضرت عبد العظیم در مقبره ناصرالدین شاه دفن شده است. مرحوم حاج شیخ عبد النبی در جامعیت و حضور ذهن در مسائل علوم مختلف و هم در تقوا در زمان خویش

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 534

مشهور بوده است. مرحوم آقاشیخ محمدتقی آملی فقیه و حكیم معاصر، متوفّی در سال 1391 چهارده سال از محضر این مرد بزرگ بهره گرفته است.

10. حاج میرزا حسین علوی سبزواری. شاگرد حاجی سبزواری در معقول و شاگرد میرزای شیرازی در منقول بوده است. به هوش و ذكاء و حفظ معروف است.

گویند تجلیلی كه میرزای شیرازی از او در تصدیق اجتهادش كرده است از احدی نكرده است. متأسفانه عمرش در سبزوار گذشت و استفاده قابل توجهی از او نشد.

معظم له در سال 1268 متولد و در سال 1352 درگذشته است «1» 11. شیخ غلامحسین شیخ الاسلام خراسانی. وی از شاگردان حاجی سبزواری است. مدت شش سال درس حاجی را در سبزوار درك كرده و خود سالها در مشهد مقدس مشعلدار علوم عقلی بوده است. نامش همراه نام مرحوم حاج میرزا حبیب در داستان «اصحاب سراچه» (كه داستان معروفی است در مشهد) برده می شود «2» مرحوم حاج شیخ عباسعلی خراسانی معروف به حاج فاضل از شاگردان او بوده است. وی در سال 1246 متولد و در سال 1319 درگذشته است «3» 12. میرزا محمد سروقدی مشهدی. وی نیز از شاگردان بنام حاجی سبزواری و مدرسان علوم عقلی در مشهد بوده و حاج فاضل خراسانی از محضر او استفاده كرده است «4» 13. ملا محمد هیدجی زنجانی. بعد از تحصیل مقدمات در زنجان و قزوین به تهران آمد. ریاضیات را از محضر آقامیرزاحسین سبزواری مقیم تهران، و حكمت و فلسفه را از محضر میرزای جلوه استفاده كرد. سفری به عتبات برای تكمیل معلومات رفت. در آنجا نیز ضمن تحصیل علوم نقلی به تكمیل علوم عقلی پرداخت. پس از مراجعت به تهران، خود حوزه درس داشت؛ طالبان حكمت از محضرش استفاده می كردند. مرحوم هیدجی حاشیه ای دارد بر شرح منظومه حكیم سبزواری كه مورد استفاده است و مكرر چاپ شده است.

حكیم هیدجی مانند برخی از اسلاف خودش، از تهذیب و صفای نفس بهره كافی داشت و هم مانند برخی از آن اسلاف تا پایان عمر در حال تجرد باقی ماند و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 535

در سال 1339 درگذشت. به پارسی و تركی شعر نیكو می گفته است «1». وی وصیتنامه ای دیدنی و پندآموز دارد كه در آخر دیوانش چاپ شده است.

طبقه سی و دوم

1. حاج شیخ عباسعلی فاضل خراسانی. چنانكه گفتیم در معقول از شاگردان مع الواسطه حاجی سبزواری و در منقول از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی است.

وی از نمونه های فضل و جامعیت یك قرن اخیر است.

سه نفر در آن عصر ضرب المثل جامعیت و دقت و تحقیق بوده اند: حاج فاضل خراسانی در مشهد، حاج شیخ عبد النبی نوری در تهران، حاج میرزا حسین علوی سبزواری در سبزوار. می گویند حاج میرزا حسین، افضل آنها بوده است. مرحوم حاج فاضل در زمان خودش مدرس رسمی كتب فلسفه در حوزه بارونق مشهد بود.

معظم له در همان سال كه همتای تهرانی اش مرحوم حاج شیخ عبد النبی درگذشت (سال 1344)، در مشهد وفات یافت.

2. میرزا عسكری شهیدی مشهدی، معروف به آقابزرگ حكیم. از احفاد مرحوم میرزا مهدی شهید است كه هم طبقه ملاعلی نوری است و در طبقه بیست و هشتم از آنها یاد شد. بیت شهیدی در مشهد در حدود صدوپنجاه سال بیت علم و حكمت و روحانیت بود. مرحوم آقابزرگ فرزند مرحوم میرزا ذبیح اللَّه است و او فرزند و شاگرد مرحوم میرزا هدایت اللَّه و او فرزند و شاگرد مرحوم میرزا مهدی شهید است كه شاگرد مرحوم آقامحمد بیدآبادی و شیخ حسین عاملی بوده است.

از تحصیلات مرحوم آقابزرگ اطلاع درستی نداریم. ظاهراً ابتدا شاگرد پدرش و مرحوم ملا غلامحسین شیخ الاسلام و میرزامحمد سروقدی در مشهد بوده و بعد به تهران آمده و اندكی زمان مرحوم جلوه را درك كرده و نزد حكیم اشكوری و حكیم كرمانشاهی نیز درس خوانده است.

این بنده در ابتدای تحصیل مقدمات عربی در مشهد (سالهای 1352- 1354 ه. ق) او را كه پیرمردی سپیدموی و ساده زیست بود دیده بودم. وی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 540 طبقه سی و دوم ..... ص : 535

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 536

فرزندی داشت به نام میرزا مهدی كه در همه حوزه عظیم و پررونق مشهد در آن وقت از نظر فضل و فضیلت مانند ستاره می درخشید؛ استاد شرح منظومه و اسفار و كفایه بود. آن وقت سنین میان سی و چهل را طی می كرد. آن جوان در سال 1354 درگذشت و مشهد را عزادار ساخت. سال بعد خود مرحوم آقابزرگ درگذشت و با درگذشت این دو نفر پرونده روحانیت و حكمت و فلسفه در این خاندان بسته شد.

مرحوم آقابزرگ به وارستگی و صراحت لهجه و آزادگی و آزادمنشی شهره بود.

با اینكه در نهایت فقر می زیست، از كسی چیزی نمی گرفت. یكی از علمای مركز كه با او سابقه دوستی داشته است پس از اطلاع از فقر او، در تهران با مقامات بالا تماس می گیرد و ابلاغ مقرری قابل توجهی برای او صادر می شود. آن ابلاغ همراه نامه آن عالم مركزی به آقابزرگ داده می شود. مرحوم آقابزرگ پس از اطلاع از محتوا ضمن ناراحتی فراوان از این عمل دوست تهرانی اش، در پشت پاكت می نویسد: «ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم ...» و پاكت را با محتوایش پس می فرستد.

3. آقا سید حسین بادكوبه ای. مرحوم بادكوبه ای در سال 1293 در دهی از دهات بادكوبه متولد شد. پس از تحصیل مقدمات به تهران آمد و ریاضیات را نزد میرزای جلوه (اواخر عمر جلوه) آموخت و فلسفه را از محضر حكیم اشكوری و حكیم كرمانشاهی استفاده كرد. آنگاه به نجف رفت و به تكمیل علوم نقلیه در حوزه آخوند ملامحمد كاظم خراسانی و شیخ حسن ممقانی پرداخت.

مطابق نقل علامه تهرانی در نقباء البشر مرحوم بادكوبه ای در نجف در علوم عقلی و نقلی شهرت یافت و به تدریس رشته های مختلف نقلی و عقلی پرداخت. گروه بسیاری از محضرش بهره مند شدند. حضرت استادناالعلامه آقای حاج سید محمدحسین طباطبایی (مدظله) طبیعیات و الهیات شفا را از اول تا آخر نزد این مرد بزرگ در نجف تحصیل كرده اند. مطابق نقل علامه تهرانی، این مرد و مرحوم حاج شیخ محمد حسین غروی دو چهره ای بودند كه در آن زمان در نجف به اطلاع بر علوم عقلیه شناخته می شدند. مشارالیه در سال 1358 در نجف اشرف درگذشت «1» 4. آقای آقامیرزا محمدعلی شاه آبادی تهرانی اصفهانی الاصل. جامع المعقول و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 537

المنقول بود. در فلسفه و عرفان شاگرد میرزای جلوه و میرزای اشكوری بوده است.

در منقول شاگرد حاج میرزا حسن آشتیانی در تهران و آخوند خراسانی و میرزا محمدتقی شیرازی در نجف و سامره بوده است. در تهران به مقام مرجعیت و فتوا رسید. در سالهای اقامت مرحوم حاج شیخ عبد الكریم حائری در قم، سالها به قم مهاجرت كرد و فضلا از محضرش كمال بهره را می بردند. در عرفان امتیاز بی رقیبی داشت. استاد بزرگ ما آیت اللَّه خمینی (مدظله) در آن مدت از محضر پرفیض این مرد بزرگ استفاده برده بود و او را بالاخص در عرفان، بی نهایت می ستود. معظم له در سال 1369 در تهران درگذشت «1» 5. آقا سیدعلی مجتهد كازرونی شیرازی، فرزند مرحوم حاج سیدعباس مجتهد كازرونی. در 1278 متولد شد. در 1291 از كازرون به شیراز آمد و تا سال 1304 در شیراز به تحصیل معقول و منقول پرداخت. معقول را نزد شیخ احمد شیرازی نجفی- كه شاگرد حكیم عباس دارابی بوده- و شیخ محمدحسین شانه ساز تحصیل كرد.

احتمالًا اواخر دوره تدریس حكیم عباس (متوفّای 1300) را نیز درك كرده است.

از سال 1304 تا 1315 در نجف اقامت كرد و از حوزه درس آخوند ملامحمدكاظم بهره مند شد و به مقامات عالی نایل آمد. از سال 1319 تا پایان عمر (1343) در شیراز به تدریس خصوصاً تدریس فلسفه و عرفان اشتغال داشت. بسیاری از مدرسین و فضلای شیرازی در معقول و منقول شاگرد او بوده اند. مرحوم آقاسیدعلی نمونه ای از سلف صالح بوده است. شاگردان او و سایر مردم شیراز داستانها از صفای نفس و تقوای او دارند.

6. آقا شیخ محمد خراسانی گنابادی اصفهانی، معروف به آقا شیخ محمد حكیم و آقا شیخ محمد خراسانی. مقیم مدرسه صدر اصفهان و از شاگردان مرحوم جهانگیرخان و آخوند ملامحمد كاشی (و بیشتر جهانگیرخان) بوده است. بعد از درگذشت آن دو نفر، استاد مسلّم فلسفه اصفهان بود. مرحوم حاج میرزاعلی آقا شیرازی «2» و آقای جلال الدین همایی استاد دانشگاه تهران، از شاگردان اویند. حكیم

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 538

خراسانی در وارستگی و پاكی كم نظیر بود و مانند جهانگیرخان و آخوند كاشی تا آخر عمر مجرد زیست. در سال 1355 درگذشت.

پس از درگذشت حكیم خراسانی، در اصفهان دو نفر دیگر بودند كه این شمع را روشن نگه می داشتند: مرحوم حاج آقاصدر كوپایی و مرحوم شیخ محمود مفید. با درگذشت این دو نفر این چراغ چهارصدساله تقریباً به خاموشی گرایید.

7. حاج شیخ محمدحسین غروی اصفهانی. در تقوا و علم، منقولًا و معقولًا یگانه بود. در سال 1296 در نجف متولد شد. پدرش بازرگانی بود متدین مقیم كاظمین.

مرحوم اصفهانی تا نزدیك به بیست سالگی در كاظمین مقیم بود و تحصیل می كرد.

بعد به نجف مشرف شد و در درس مرحوم آخوند ملامحمدكاظم خراسانی حاضر شد و تا پایان عمر استاد (1329) ادامه داد.

وی در علوم معقول، شاگرد مرحوم میرزا محمدباقر حكیم اصطهباناتی است.

مرحوم اصفهانی تألیفات زیادی در فقه و اصول دارد و اندیشه اش هم اكنون جزء اندیشه های زنده ای است كه در میان علما و فضلای حوزه های درس فقه و اصول مطرح است. منظومه ای در فلسفه دارد بسیار عالی به نام «تحفة الحكیم». رساله ای هم در معاد نوشته است. حضرت استادناالعلامه آقای طباطبایی (مدظله العالی) در سالهای میان 1344- 1354 از محضر این بزرگ بهره های فراوان برده و افتخار شاگردی اش را دارند. معظم له در سال 1361 با سكته مغزی درگذشت «1» 8. آقا شیخ محمدتقی آملی. در سال 1304 در تهران متولد شد. قسمتی از دروس معقول و منقول را نزد پدرش آقاشیخ محمد آملی (1263- 1336) كه او خود از فیلسوفان به شمار می رفت، تحصیل كرد. سپس در درس مرحوم میرزای كرمانشاهی شركت نمود. بعد از فوت كرمانشاهی قریب 14 سال از محضر حاج شیخ عبد النبی مجتهد نوری بهره مند شد. از آن پس به نجف رفت و به تكمیل فقه و اصول در محضر آقایان حاج میرزاحسین نائینی و آقاسید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاء الدین عراقی پرداخت و به مقامات عالی رسید. در اخلاق از محضر عارف كامل آقاحاج میرزا علی آقاقاضی فیض می گرفت.

معظم له در مدت اقامت در تهران هم منقول تدریس می كرد و هم معقول.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 539

مهمترین اثر معقولی او حاشیه اوست بر شرح منظومه سبزواری كه مكرر چاپ شده است، و مهمترین اثر منقولی اش شرحی است استدلالی بر عروة الوثقی. معظم له در سال 1391 قمری در تهران درگذشت «1» 9. آقای آقامیرزا مهدی آشتیانی. از اساتید مسلّم و متبحر قرن ما بود. پدرش میرزا جعفر ملقب به میرزا كوچك از شاگردان آقامحمدرضا حكیم قمشه ای بود و مادرش دختر حاج میرزا حسن آشتیانی مجتهد معروف تهران بود.

مرحوم آقا میرزا مهدی از تلامیذ میرزا حسن كرمانشاهی و میرزا هاشم اشكوری بوده است. سالها در تهران مدرس فلسفه و عرفان بود و عنوان مدرس رسمی مدرسه سپهسالار قدیم را- كه بر حسب وقف نامه باید ماهر در عقلیات و ناظر در شرعیات باشد- داشت. در حدود سالهای 1365- 1366 هجری قمری به استدعای فضلا و طلاب حوزه علمیه قم چندی به قم مهاجرت كرد و به تدریس و افاضه پرداخت. این بنده در آن مدت قلیل، توفیق استفاده از محضر او را یافت.

معظم له آثار ارزنده ای از خود باقی گذاشت. بر شرح منظومه منطق و فلسفه حاشیه دارد و هر دو چاپ شده است. كتابی به نام «اساس التوحید» درباره «قاعده الواحد» و وحدت وجود دارد كه آن نیز چاپ شده است. شاید آثار دیگری هم داشته باشد كه من نمی دانم. در سال 1372 درگذشت.

10. آقای آقامیرزا احمد آشتیانی. معظم له كوچكترین فرزند حاج میرزا حسن مجتهد آشتیانی بود. جامع المعقول والمنقول و ضرب المثل تقوا و پارسایی بود. بیش از چهل سال در تهران به تدریس فقه و اصول و معقول پرداخت. معظم له نیز از شاگردان حكیم كرمانشاهی و حكیم اشكوری بود.

در حدود سالهای 1345- 1350 برای تكمیل علوم نقلی به نجف رفت و خود نیز تدریس می كرد. در درس اسفار او فضلای درجه اول آن ایام نجف كه بسیاری از آنها مجتهد مسلّم بودند شركت می كردند. حضرت استاد علامه طباطبایی در همان ایام از محضر این مرد بزرگ استفاده كرده، قسمتی از اسفار را نزد او خوانده اند.

معظم له در سال 1395 در حالی كه قریب صدسال از عمرش می گذشت زندگانی را بدرود گفت.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 540

11. آقا میرزا طاهر تنكابنی. او نیز از اساتید مسلّم فلسفه در دوران اخیر بود و ممحّض در فلسفه بود. احاطه وی به متون و آراء فلاسفه حیرت انگیز بوده است. در سال 1280 در كلاردشت مازندران متولد شد. برای تكمیل تحصیلات به تهران آمد.

دوره میرزای جلوه و حكیم قمشه ای و حكیم مدرس را درك كرده است. اینكه از درس حكیم كرمانشاهی و حكیم نیریزی استفاده كرده است یا نه، چیزی نمی دانیم.

پس از دوره این سه حكیم، او از اساتید مسلّم به شمار رفته است و در سال 1360 وفات یافت.

12. آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی. از مشاهیر و معاریف اساتید درنیم قرن اخیر بود. جامع المعقول والمنقول بود. فلسفه را نزد حكیم كرمانشاهی و حكیم اشكوری آموخته بود. پس از تأسیس حوزه علمیه قم در سال 1340 وسیله مرحوم حاج شیخ عبد الكریم حائری یزدی، معظم له به قم مهاجرت كرد و ضمن استفاده از محضر آقای حائری، خود به تدریس شرح منظومه سبزواری و اسفار ملا صدرا پرداخت. فضلا از درسش استفاده می كردند. استاد بزرگ ما آیت اللَّه خمینی (مدظله) شرح منظومه و قسمتی از اسفار را نزد او خوانده اند. او را بالخصوص از نظر حسن تقریر و بیان می ستودند. مرحوم رفیعی در زمان حیات مرحوم آقای حائری به قزوین مراجعت كرد. طالبان حكمت احیاناً برای استفاده از محضرش به قزوین می رفتند. سالهای آخر، تهران را محل اقامت قرار داد و از مراجع تقلید به شمار می رفت. در سال 1394 جهان را وداع گفت.

13. آقا شیخ محمد حسین فاضل تونی. از مشاهیر مدرسان فلسفه در عصر اخیر بود. رساله ای در الهیات دارد. در مقدمه آن رساله نوشته كه شاگرد جهانگیرخان و حكیم اشكوری بوده است.

پس از تأسیس دانشگاه، سالها در دانشكده ادبیات و دانشكده معقول و منقول تدریس می كرد. فاضل تونی بر مقدمه شرح فصوص قیصری حاشیه نوشته است. وی در سال 1309 متولد «1» و در حدود سال 1380 درگذشت.

14. سید محمد كاظم عصار. از اساتید فلسفه عصر اخیر به شمار می رفت. در سال 1305 متولد شد و در هجده سالگی به اصفهان رفت و سه سال به تحصیل

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 544 طبقه سی و سوم ..... ص : 541

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 541

فلسفه (علی الظاهر نزد جهانگیرخان و آخوند ملامحمد كاشی) پرداخت. بعد به تهران آمد و شش سال نزد اساتید تهران: حكیم اشكوری و حكیم كرمانشاهی و حكیم نیریزی فلسفه تحصیل كرد. آنگاه به عتبات رفت و ده سال علوم منقول را نزد اساتید فن تكمیل كرد و در سن 35 سالگی (سال 1340 قمری) به تهران مراجعت كرد و به تدریس معقول و منقول (بالخصوص معقول) پرداخت. پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313 هجری شمسی (تقریباً 1353 قمری) در دانشكده ادبیات و دانشكده علوم معقول ومنقول به تدریس پرداخت. از حدود سال 1365 كه مدرسه عالی سپهسالار نام دانشگاه روحانی یافت، در آنجا مشغول تدریس شد و تقریباً تا پایان عمرش ادامه یافت.

مرحوم عصار مردی خوش محضر و بذله گو بود؛ هیچ چیز را به جد نمی گرفت. از مرحوم عصار آثاری در وحدت وجود و بدا و علم الحدیث و تفسیر باقی مانده است.

بعضی از آن آثار اخیراً چاپ شده است. معظم له در سال 1394 درگذشت «1».

طبقه سی و سوم

این طبقه، طبقه اساتید خود ما هستند. ما به ملاحظاتی از ترجمه این طبقه در حال حاضر خودداری می كنیم و به وقت دیگر و فرصت مناسبتری موكول می كنیم.

این طبقه بندی نظر به اینكه اولین بار است كه صورت می گیرد و تا كنون ندیده ایم كسی دیگر به این شكل بررسی كرده باشد، طبعاً خالی از نقص نخواهد بود. اولین نقص این است كه جامع نیست؛ افراد بسیاری از قلم افتاده اند یا خود از قلم انداخته ایم، زیرا غرض ذكر همه حكما یا حكیم مشربان دوره اسلامی نیست، جمع آوری همه آنها كار آسانی نیست، قصد ما تنها متوجه افرادی است كه تأثیر روشنی از راه تألیف یا تدریس و تربیت شاگردان در نسل بعدی داشته و پرچمدار این فن بوده و در ادامه و استمرار این بخش عظیم فرهنگی اسلامی نقش مثبتی داشته اند. در پایان یادآوری نكاتی را لازم می دانیم:

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 542

1. این طبقه بندی مانند هر طبقه بندی دیگر تقریبی است، هر چند با معیار استادی و شاگردی انجام یافته. ما می دانیم كه افرادی كه از یك استاد استفاده می كنند (اگر آن استاد سالها به كار تدریس پرداخته باشد) صددرصد همزمان و همدوره نیستند؛ معمولًا كهنسالان یك طبقه، نوعی تقدم نسبت به جوانسالان آن طبقه دارند.

مثلًا حاجی سبزواری را به اعتبار اینكه شاگرد ملا اسماعیل اصفهانی بوده و او شاگرد ملاعلی نوری بوده است، با میرزای جلوه و حكیم قمشه ای- كه آنها نیز شاگرد شاگردان نوری بوده اند- هم طبقه شمردیم، در صورتی كه حاجی از كهنسالان این طبقه است و مختصری خود نوری را درك كرده و در سال 1289 درگذشته، اما میرزای جلوه از جوانسالان این طبقه است و تا سال 1314 حیات داشته و خود در ابتدا قصد داشته از محضر حكیم سبزواری در سبزوار استفاده كند.

2. از نیمه اول قرن سوم كه تاریخ فلاسفه دوره اسلامی آغاز می شود تا پایان قرن چهارم «دوره ترجمه» است. در این دوره بسیاری از فیلسوفان، مترجم بوده اند و بسیاری از مترجمان، خود فیلسوف بوده اند. البته مترجمانی هم بوده اند كه فیلسوف نبوده اند و یا فیلسوفانی كه مترجم نبوده اند. دوره ترجمه از دوره تألیف و تحقیق مجزا نیست؛ چنان نیست- آنچنانكه بعضی گمان كرده اند- در دوره اسلامی یك قرن یا دو قرن منحصراً به ترجمه مشغول بوده اند، بعدها افراد صاحب نظر كه آنها را «فیلسوف» می نامیم ظهور كرده باشند، بلكه همزمان با ترجمه های اولیه صاحب نظری كم نظیر به نام یعقوب بن اسحاق كندی پیدا شد، فیلسوفانی تربیت كرد و این رشته ادامه یافت. الكندی همزمان است با مترجمانی از قبیل حنین بن اسحاق عبادی و عبد المسیح حمصی، و تقدم زمانی دارد بر بسیاری از مترجمین از قبیل ثابت بن قره و غیره.

3. مترجمین غالباً یهودی یا مسیحی یا صابئی بوده اند. كمتر مترجم مسلمان در میان آنها می یابیم، همچنانكه مترجم زردشتی پیدا نمی شود. از میان مترجمان تنها عبد اللَّه بن مقفّع است كه احتمالًا می توان گفت زردشتی بوده است ولی او هم زردشتی نبوده، مانوی بوده و بعلاوه بعد مسلمان شد. ولی فیلسوفان و صاحب نظران این دوره كه از خود اندیشه ای داشته اند همه مسلمانند؛ ما حتی یك فیلسوف صاحب نظر غیرمسلمان پیدا نمی كنیم، و این خود از نظر تحلیل علمی و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 543

جامعه شناسی قابل مطالعه است.

4. در دوره بعد از دوره ترجمه تا قرن ششم و هفتم و تا اندازه ای در دوره ترجمه، اكثریت قریب به اتفاق فلاسفه ضمن اینكه فیلسوفند در فن پزشكی مهارت دارند، همچنانكه بوعلی هم فیلسوف است و هم پزشك. در بسیاری از آنها پزشكی بر فلسفه غلبه دارد.

[در] این دوره كه دوره «فیلسوفْ پزشكی» است، مسلمان و یهودی و مسیحی شركت دارند. از صابئیان در این دوره برخلاف دوره ترجمه خبری نیست. در این دوره ما به پزشكان بلندقدر مسیحی یا یهودی زیاد برمی خوریم كه ضمناً فیلسوف هم هستند ولی به فیلسوف بلندقدری از یهودیان یا مسیحیان بر نمی خوریم.

مثلًا ابوالفرج بن الطیب كه معاصر ابن سیناست، از نظر پزشكی در مرتبه ای است كه ابن سینا آن را می ستاید ولی در فلسفه به هیچ وجه مورد توجه ابن سینا و غیر ابن سینا نبوده است. ابوالبركات بغدادی و حتی ابوالخیر حسن بن سوار می توانند استثنایی از این جهت به شمار روند، زیرا ابوالبركات یك فیلسوف صاحب نظر یهودی بود و ابوالخیر یك فیلسوف مسیحی، ولی چنانكه می دانیم ایندو نیز بر دین اولی باقی نماندند و هر دو آخر كار مسلمان شدند. این آمارها می تواند موضوع مطالعه جالبی از نظر جامعه شناسی باشد كه مثلًا در طبقه «مترجمان فیلسوف و فیلسوفان مترجم» فیلسوفان صاحب نظر همه مسلمانند و یا در طبقه «پزشكان فیلسوف و فیلسوفان پزشك» فیلسوفان صاحب نظر همه مسلمانند و غیرمسلمانان بااینكه پزشكان بسیار عالیقدر دارند، فیلسوف صاحب نظر ندارند. این دلیل این است كه روح اسلامی با تعقلات فلسفی از سایر روحهای حاكم بر مذاهب دیگر سازگارتر است.

از همه جالبتر اینكه در طول تاریخ تقریباً دوازده قرنی فلسفه و پزشكیِ دوره اسلامی، نه به یك فیلسوف زردشتی برمی خوریم و نه به یك پزشك زردشتی (و ظاهراً از این قبیل است جمع ریاضیدانان). بدیهی است كه همچنانكه یهودیان و مسیحیان می توانسته اند در این نهضت علمی و فرهنگی و فلسفی شركت كنند و سهیم باشند، زردشتیان هم می توانستند شركت كنند ولی شركت نكرده اند، همچنانكه در دوران قبل از اسلام هم شركتی در فرهنگ جهانی نداشته اند. در دوران قبل از اسلام، ایرانیانی كه مشعلدار علم و فرهنگ بوده اند مسیحی و یا یهودی و یا

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 544

صابئی بوده اند و همانها هستند كه دانشگاه جندی شاپور را اداره می كرده اند.

در دوره اسلامی در میان فلاسفه تنها بهمنیار بن مرزبان آذربایجانی است كه زردشتی بود ولی او هم بعد مسلمان شد، و در میان پزشكان تنها علی بن عباس اهوازی معروف به ابن المجوسی است كه پزشك عالیقدری است، ولی او هم همچنانكه ادوارد براون در طب اسلامی و دیگران گفته اند و بعلاوه نامش گواهی می دهد، نیاكانش زردشتی بوده اند نه خودش.

حقیقت این است كه روح زردشتی گری به صورتی بوده (یا درآورده بودند) كه به هیچ وجه با علم و فلسفه سازگار نبوده و اگر احیاناً افرادی زنجیر را پاره می كرده اند و به علوم می گراییده اند، زردشتی گری را بدرود می گفته اند.

5. در میان فلاسفه مسلمان، اكثریت با فلاسفه شیعه است. فلاسفه غیرشیعی به استثنای فیلسوفان اندلس كه از محیط و اندیشه تشیع دور بوده اند، اكثریت قریب به اتفاق تمایل شیعی دارند. این نیز می تواند دلیل بر مطلبی باشد و آن اینكه عقل شیعی از اول عقل فلسفی بوده است. ما در كتاب سیری درنهج البلاغه درباره این مطلب بحث كرده ایم «1»؛ بحث بیشتر فرصت بیشتری می خواهد.

6. ایرانیان در قسمت فلسفه و حكمت- از مجموعه فرهنگ اسلامی كه ایرانی و غیرایرانی در آن شركت داشته اند- نسبت به غیرایرانیان اكثریت قاطع دارند.

خصوصاً در قرون متأخرتر یعنی از دوره مغول به بعد و بالأخص از قرن دهم به بعد كه ایران یكسره شیعه می شود، فلسفه اسلامی مختص ایران است. ایرانیان فلسفه اسلامی را آغاز نكردند- اولین فیلسوف اسلامی عرب است- ولی پس از آشنایی با فلسفه، بیش از هر قوم دیگر به آن چسبیدند. به عقیده ما این جهت دو ریشه دارد:

یكی اینكه عقلیت ایرانی علیرغم ممانعتهای زردشتی قبل از اسلام، عقلیت فلسفی است. دیگر نفوذ تشیع در ایران است. اگر از فلاسفه ایرانی كه از نظر نژاد، عرب یا ترك یا نژاد دیگرند صرف نظر كنیم از قبیل فخرالدین رازی، جلال الدین دوانی، صدرالدین دشتكی، غیاث الدین دشتكی و عده دیگر، فلاسفه غیرایرانی به نسبت بسیار اندكند. فلاسفه غیرایرانی یا غیرمسلمان اند و آنها گروهی از پزشكان فیلسوف مصر و شام و اندلس و غیره اند، و یا مسلمانان غیرایرانی اند از قبیل ابن هیثم بصری

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 547 طبقه سی و سوم ..... ص : 541

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 545

مصری، ابوالبركات بغدادی، علی بن رضوان مصری، كندی، ابن رشد، ابن طفیل، ابن الصائغ، قطب الدین مصری، كمال الدین یونس موصلی و احتمالًا فارابی كه عددشان زیاد نیست.

7. مركز تعلیم و تعلم فلسفه قبل از ابن سینا بغداد بود. ابن سینا مركزیت را به ایران منتقل كرد. ابن سینا اساساً به بغداد نرفت، بلكه او در فلسفه استاد نداشته است.

اندكی منطق پیش استاد خوانده است. نبوغ و شهرت ابن سینا، از اطراف و اكناف طالبان حكمت را به سوی او و مطالعه كتبش كشانید. كتابهایش ناسخ كتب پیشینیان شد. اساتید كتابهای او فقط در ایران پیدا می شدند و از ایران به خارج ایران گسترش پیدا كرد. با نفوذ اندیشه های ابن سینا و بی رقیب بودن كتابهایش و ایرانی بودن شاگردانش كه متخصصان آن كتب بودند، بغداد از مركزیت افتاد. البته در بغداد كتب فلسفه و از آن جمله كتب ابن سینا تدریس می شد ولی دیگر آن مركزیت پیش را نداشت.

بعدها وسیله ابوالعباس لوكری شاگرد شاگرد ابن سینا، حوزه فلسفه- كه در زمان ابن سینا قسمتهای مركزی و احیاناً جنوبی ایران بود- تا خراسان گسترش یافت.

8. با آمدن مغول از یك طرف و حملات امثال غزالی از طرف دیگر، بساط فلسفه از غیر ایران كم و بیش برچیده شد. در ایران شعله كمی باقی بود، ولی تدریجاً همین شعله ضعیف رو به قوت نهاد. این كار بیشتر در حوزه فارس صورت گرفت. با طلوع دولت صفویه و نهضت جدید علمی و فلسفی در اصفهان، بار دیگر وسیله میرداماد و صدرالمتألهین فلسفه رونق جدیدی یافت.

9. از زمان صفویه به این طرف كه فلسفه اسلامی در انحصار شیعیان ایرانی قرار می گیرد، همه نواحی ایران به نسبت متساوی سهیم نیستند.

بعضی منطقه ها با اینكه در علوم نقلی سهم قابل توجهی دارند، در علوم عقلی یا سهمی ندارند و یا سهم قابل توجهی ندارند. خوزستان با اینكه در ادب و حدیث و فقاهت سهم مهمی دارد، در فلسفه و حكمت و علوم عقلی سهمی ندارد، همچنین استان سیستان و بلوچستان؛ ابوسلیمان منطقی سجستانی را باید یك استثنا در منطقه سیستان شمرد. بعضی استانها سهم اندكی دارند مثل آذربایجان. از آذربایجان بهمنیار، شمس الدین خسروشاهی، ملارجبعلی، ملاحسین اردبیلی و آقاعلی حكیم

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 546

زنوزی، و در عصر ما علامه طباطبایی را باید نام برد. ولی بعضی دیگر از ایالات و استانهای ایران سهم بیشتری دارند از قبیل خراسان، اصفهان، فارس ...

آنچه ممكن است غیرمنتظره تلقی شود این است كه بیشترین سهم را در علوم عقلی از زمان میرداماد تا عصر ما، شمال ایران یعنی گیلان و مازندران و گرگان دارد. در حدود سی نفر از معاریف اساتید فلسفه از این ناحیه اند و در میان آنها فیلسوفان بسیار بزرگ و نامداری وجود دارند از قبیل میرداماد، ملااسماعیل خواجویی، آقامحمد بیدآبادی، ملاعلی نوری، میرفندرسكی، عبد الرزاق لاهیجی، ملامحمدجعفر لنگرودی و غیرهم. این گروه اگرچه مركز تحصیل یا تدریسشان اصفهان بوده است، ولی خودشان از شمال ایران اند.

10. طبقات فلاسفه به ترتیبی كه ما به دست آورده ایم، یك سلسله منظم و مرتب و بدون وقفه است و نشانه یك فرهنگ مستمر است، همچنانكه نظیر آن را در فقه و حدیث و عرفان و ادبیات و حتی ریاضیات می توانیم ارائه دهیم.

از نظر استاد و شاگردی، فقط در دو نقطه است كه به نقطه مجهول می رسیم: یكی در ملااسماعیل خواجویی كه زمانش مقارن با فتنه افغان است؛ نه خودش و نه دیگران (در حدودی كه مابه دست آورده ایم) از اساتید او یاد نكرده اند. و دیگر در فخرالدین سماكی استاد میرداماد است كه اساتید او را نمی شناسیم «1» البته در این دو نقطه وقفه ای پیدا نشده است، تسلسل استاد و شاگرد بهم نخورده است بلكه فعلًا بر ما مجهول است، شاید بعدها به دست آید. اگر از این دو نقطه مجهول صرف نظر كنیم، می توانیم سلسله اساتید خود را تا بوعلی مشخص كنیم و اگر شیخ بهایی را به عنوان استاد فلسفه بپذیریم، یكی از دو نقطه ابهام برطرف می شود؛ یعنی از طریق شیخ بهایی و استادش ملاعبد اللَّه یزدی- نه از طریق میرداماد- تا بوعلی سلسله استاد و شاگردی مشخص است.

بوعلی شخصاً وضع دیگری دارد. او اساساً استاد فلسفه نداشته است؛ استفاده اش صرفاً از كتب دیگران بوده است.

11. نه تنها بوعلی در فلسفه استاد نداشته است و با مطالعه كتب دیگران

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 547

فیلسوف شده است، فارابی و الكندی- كه دو سرسلسله دیگر هستند- نیز استاد فلسفه نداشته اند.

تاریخ از هیچ فیلسوفی به عنوان استاد الكندی یاد نمی كند، بلكه اساساً در آن وقت فیلسوفی در محیط الكندی وجود نداشته است، لهذا فیلسوفی الكندی از شخص خودش آغاز می شود. فارابی نیز فقط منطق را نزد استاد (یوحنا بن حیلان) خوانده است. قبلًا گفتیم اینكه می گویند فارابی شاگرد ابوبشر متی بوده است اساس درستی ندارد.

علیهذا مسلمین از نظر كتب فلسفی مدیون و رهین غیرمسلمانان اند، نه از نظر معلم فلسفه.

اكنون نوبت آن است كه به خدمات ایرانیان در رشته عرفان و تصوف بپردازیم